"فرهنگ"
فرهنگ چیست
مفهوم فرهنگ همراه با مفهوم جامعه، یکی از مفاهیمی است که در جامعهشناسی زیاد به کار برده میشود. فرهنگ عبارت است از ارزشهایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی میکنند و کالاهای مادی که تولید میکنند. ارزشها، آرمانهای انتزاعی هستند، حال آنکه هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار میرود آنها را رعایت کنند. هنجارها نشاندهنده بایدها و نبایدها در زندگی اجتماعی هستند.
هنگامی که واژه فرهنگ را در گفتگوهای معمولی هرروزه به کار میبریم، اغلب فراوردههای متعالی ذهن (هنر، ادبیات، موسیقی و نقاشی) را در نظر داریم. فرهنگ به مجموعه شیوه زندگی اعضای یک جامعه اطلاق میشود، چگونگی لباس پوشیدن آنها، رسمهای ازدواج و زندگی خانوادگی، الگوهای کار، مراسم مذهبی و سرگرمیهای اوقات فراغت، همه را در برمیگیرد. همچنین شامل کالاهایی میشود که تولید میکنند و برای آنها مهم است، مانند تیروکمان، خیش، کارخانه و ماشین، کامپیوتر، کتاب و مسکن.
فرهنگ نه يک شيوه زندگی متمايزكننده انسان از حیوانات دیگر، بلکه يک شيوه زندگی جمعیتی معین و متمايزكننده گروهها و اجتماعهاي مختلف از يكديگر است. بنابراین ميتوانيم از فرهنگ يک جماعت، يک ملت، يک قبیله، يک گروه مذهبي و يا حتی يک قاره سخن بگوييم. از این منظر، هر فرد خاص، محصول فرهنگی خاص است كه در آن زندگی ميكند و امروزه این زندگی تنها در بعد مکانی معنا نمی یابد، بلکه بعد مجازیای هم یافته است که به وسیله گسترش ارتباطات از طریق رسانهها تقویت میشود. لازم به ذکر است در این مقوله تنها داشتن قدمت تاریخی و اجتماعی کافی نیست؛ فرهنگ، هر اندازه هم که اصیل باشد، اگر همراه با شناخت و خودآگاهی نباشد، اهمیتی ندارد.
فرهنگ، مجموعه پیچیدهای است که در برگیرنده دانستنیها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات و هرگونه توانایی دیگری است که بهوسیله انسان، بهعنوان عضو جامعه، کسب شده است.
رالف لینتون (Ralph Linton) فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب میداند که بهوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و میان افراد مشترک است. به نظر ادوارد ساپیر (Edward Sapir) فرهنگ عبارت است از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل میکند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد برقرار میکند.
با توجه به تعاریف فوق، بهطور کلی میتوان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز میسازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است، میتوان مبتنی بر چهار ویژگی دانست: تفکر و قدرت یادگیری، تکلم، تکنولوژی و اجتماعی بودن (زندگی گروهی).
بعضی از صفات فوق را میتوان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت باید اعمال و حرکات غریزی تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری یا لانه سازی.
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام میزند و بههمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند، تمایزی بین انسان و حیوان برجای نمیماند.
نفس تنوعِ تعاریف واژه فرهنگ، خود مؤید غنای موضوعی و گستره صوری و مضمونی این پدیده منحصراً انسانی است.
فرهنگ، جغرافیای وحدت درونی یک ملت است. نمودهای فرهنگ به صُور مکتوب (شعر، داستان، حماسه، تراژدی و مقولات دیگر)، شفاهی (افسانهها، مثلها، آوازها، ترانهها و ...) و رفتارها (موسیقی بومی، رقص، آیین شادی و سوگواری، آداب زیارت و آداب سنتی مثل نوروز و چهارشنبهسوری و ...) در جامعه بروز میکند. در این میان خصوصیترین عنصر از عناصر تشکیلدهنده فرهنگ و هویت ملی، زبان و خط است.
فرهنگ در معنای مصطلح، مجموعه آداب و رسوم و سنتهایی است که در جامعهای پذیرفته میشود و در روابط عمومی معمول است، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و هر نوع رفتار خلاف آن، مورد تقبیح قرار میگیرد. فرهنگ هر قوم، خواهناخواه بر کلیه امور زندگی آن قوم حاکم است. از آن جمله میتوان به آداب تولد و مرگ، ازدواج و سوگواری و شرکت در جشنها و دید و بازدیدها و ساختن خانه و هرچه از این قبیل، اشاره کرد. فرهنگ، آیین زیست هر قوم و ملتی است به انضمام کلیه هنرها و دانشهایی که پرداخته آن قوم و ملت است.
برخی فرهنگ را کلِ پیچیدهای که شامل دانش، عقیده، هنر، قانون، میزانهای اخلاقی، مراسم و هر استعداد و عادتی که توسط انسان به عنوان عضوی از جامعه اِعمال میشود، تعریف کردهاند.
فرهنگ، شیوه زندگی گروهی از مردم و مجموعهای از همه الگوهای کم و بیش میزان یافته رفتار آموخته شده است که از نسلی به نسل دیگر از طریق زبان و تقلید منتقل میشود. در تعریف توصیفی، فرهنگ، همه آن چیزی است که صرفاً توسط انسان ساخته میشود و به این لحاظ از مجموعه تمامی آنچه طبیعت، سازنده آن است، جداست و در تعریفی میزانگذارانه، فرهنگ، عبارت است از مجموعه تمامی دستاوردهای جامعه در عرصه فکری، هنری، علمی و دیگر زمینههای حیات معنوی و توانایی و استعداد کاربردِ دانش فراهم آمده و تجربه عملی برای بهرهگیری از نیروهای اساسیِ طبیعت به قصد بسط تولید و حل مسائل مبرم تحول اجتماعی.
فرهنگ یکی از پایههای معنوی حیات هر جامعه بوده و مظهر آرمانهای هر جامعه است. فرهنگ با گذشتههای دور و کیفیات معنوی جامعه در روزگاران بسیار کهن در ارتباط است. فرهنگ همواره از نسلهای گذشته به ارث میرسد. از این رو هرچه قدیمیتر و کهنهتر باشد، عظیمتر و زیباتر است. در فرهنگ، دو جهت عمده وجود دارد: یکی توجه به گذشته، بهره گرفتن از گذشته و ایجاد ارتباط با آن و دیگری برخورد سازنده و خلاق نسبت به آینده و پدید آوردن ارزشهای نو. منبع فرهنگ هر جامعه را باید در گذشتههای آن جامعه جستوجو کرد. لازم به ذکر است که فرهنگ، ساخته شدنی نیست، بلکه کمال یافتنی است.
فرهنگ به مجموعهای از آداب و رسوم و سنن ملی و دینی و هنر و ادبیات و دین و زبان و باورهای عامه و طرز معیشت یک قوم و یا یک ملت گفته میشود. به زبانی دیگر فرهنگ، بازتاب سطح معرفتی یک جامعه در فعالیتهای گوناگون و روزانه انسانهاست.
فرهنگ همین زندگی است، یعنی مجموعه باورها و قبولمندیهای قانون شده.
فرهنگ هر ملت، هویت آن است، پدیدهای است که در طول زمان به آن ملت هویت خاص بخشیده و امکان آن را فراهم میسازد تا با تکیه بر آن، جامعه، موجودیت خود را نسبت به دیگران بازشناسد.
فرهنگ، مجموعه کشفها، تجربهها و مهارتهایی است که افراد در طول حیات خود با خلاقیت، پویایی و ابتکار بر جای گذاشته و به نسلهای بعدی انتقال دادهاند.
عوامل تعیینکننده فرهنگ
عوامل تعیین کننده فرهنگ را میتوان موارد زیر دانست:
- رسانههای گروهی
- مذهب
- خانواده
- نژاد
- کار و ارزش کاری
- آموزش و پرورش
تحول و تکامل فرهنگ
سيال و متغیر بودن فرهنگ، دال بر این است كه فرهنگها ساخته ميشوند. به بیان دیگر فرهنگها به واسطه قرض گرفتن، تركيب، بازكشف و باز تفسیر کردن در جریان كنشها و واكنشهاي افراد و گروهها ساخته ميشوند. فرهنگپذیری، پدیدهای مهم در جامعه مدرن است. وقتی فرهنگها در هم آمیخته میشوند، مردم برخی از ویژگیهای فرهنگی را از فرهنگ غیر و برخی را از فرهنگ خودشان کسب میکنند. فرهنگ، مدام در حال تغییر است و فرهنگی دوام میآورد که کارآمد باشد، به طوری که با مرور زمان و ناکارآمدی آن، سنتها شکسته میشوند و به نوعی دیگر بروز میکنند.
فرهنگ هیچگاه به بهانه حفظ موجودیت خود، در وضعیت انجماد و تغییرناپذیری باقی نمیماند، بلکه فرهنگی دارای حیات است که همیشه در حال تحول باشد. از نشانههای یک فرهنگ پویا این است که در اقتباس از دیگران به انتخابی اصولی، اصلح و مؤثر دست میزند. البته این ویژگی، خود به تحولات تاریخی و اوضاع مناسب اجتماعی بستگی دارد. گاه دو قلمرو فرهنگی از لحاظ جغرافیایی در تماس نزدیکاند، اما نه بر هم میآمیزند و نه یکی بر آن دیگری حکمفرما میشود. همچنین وقتی آحاد یک جامعه با ارزشهایی مواجه شدند که آنان را از تحجر و خرافات و نیز تیرگیهای ناشی از جور و ستم زمامداران خودسر میرهاند، با الهام از آن ارزشها که نویددهنده و مشوق شکوفایی و رویش هستند به ابداعات فرهنگی دست میزنند و کژتابیهای گذشته را کنار میگذارند.
اگرچه هر اجتماعی، فرهنگ و ویژگیهای دیرپا و منحصر به خود را داراست، ولی در صورت لزوم میتواند متحول گردد، اما این تغییر و تحول گسترده و عمیق در جامعه به دگرگونیهایی همهجانبه در اوضاع و احوال، روحیه، نگرشها و عادات حاکم بر تمامی افراد جامعه وابسته است.
تحجر فرهنگی را هرگز نباید با استقلال فرهنگی یکی و به یک معنا دانست. رویکرد افراطی به گذشته، خبر از یأس نسبت به آینده میدهد و در عین حال هیچ آیندهای بدون گذشته مفهوم ندارد. تحول، رمز پویایی فرهنگ است. از ویژگیهای ارزنده فرهنگ کهن ایران، هنر برخورد آگاهانه با فرهنگهای دیگر و بهره جستن از آنها به دور از غرق شدن و از دست دادن هویت بوده است.
منابع
- سرفراز، حسین (1387)، در تعریف فرهنگ ایرانی؛ نشر آگاه
- گیدنز، آنتونی (1386)، جامعه شناسی؛ ترجمه منوچهر صبوری؛ تهران، نشر نی
"فرهنگ" ، "تعریف فرهنگ" ، "تحول فرهنگی" ، "تغییر فرهنگ" ، "فرهنگ ایرانی"


طراحی